تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایرانزمین
-تو را ای گرامی وطن، دوست دارم.
مهدی اخوان ثالث
پیش از توضیح ان سه مصراع، گفتن و شنیدن – نوشتن و خواندن- مطالب زیر لازم است:
اگر ویدئو مربوط را دیده و شنیده باشید، با من هم عقیده خواهید بود، که مولفان کتاب فارسی نهم برای انتخاب این مصراعها نهایت بد سلیقگی و کج رفتاری را از خود نشان دادهاند. قصیده را آنچنان تراشیدهاند و آنچنان کلمات را انتخاب کردهاند که از شعر جز مشتی کلمه، چیزی باقی نمانده. اگر واقعا این قصیده این قدر احتیاج به تراش خوردن .داشته، پس لایق این نبوده که در عنوان فصل قرار بگیرد، اگر هم مولفان به زیبایی آن اعتقاد داشته، و عمق معنا را قبول داشتهاند چرا این قصیده را این گونه بال و پر بریدهاند. در واقع پس از خواندن این سه مصراع فهمیدم که چرا از اشعار بزرگان ما نسخههای متعددی در دست است. و چرا کلمهها در بعضی از نسخهها با هم تفاوت دارند. ممکن است بگویند که در کتابهای فارسی سوم راهنمایی هم این مصراعها بود!
خوب! بله بود. ولی مگر اشتباه مجوز تکرار اشتباه است.
در همین سه مصراع: علاوه بر این که مولفان طوری آنها را پشت سر هم چیدهاند که دیگر نه یک قصیده بلکه شعر نیمایی شده، تازه کلمه زمین را هم به مصراع دوم افزودهاند. و در مصراع سوم نیز به جای کلمه گهر واژه وطن را قرار دادهاند. این دو به علاوه این که این سه مصراع را از سه بیت جداگانه سر هم کردهاند.
به هر حال:
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.
بوم: سرزمین بر: خشکی، زمین. در این جا کشور
تو را ای گرانمایه دیرینه، ایران زمین
گرانمایه: ارجمند ایران زمین: سرزمین ایران
این هم قصیده کامل:
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید برنا تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را ای کهن زاد بوم بزرگان بزرگ آفرین نامور دوست دارم
هنروار اندیشهات رخشد و من هم اندیشهات، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه، یا متن تاریخ وگر نقد و نقل سیر دوست دارم
اگر خامه تیشهست و خط نقر در سنگ بر اوراق کوه و کمر دوست دارم
وگر ضبط دفتر ز مشکین مرکب نئین خامه، یا کلک پر دوست دارم
گمانهای تو چون یقین میستایم عیانهای تو چون خبر دوست دارم…
به جان، پاک پیغمبر باستانت که پیریست روشننگر دوست دارم…
سه نیکش بهین رهنمای جهان است مفیدی چنین مختصر دوست دارم
ابرمرد ایرانیی راهبر بود من ایرانی راهبر دوست دارم
نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد ازین روش هم معتبر دوست دارم
من آن راستین پیر را گر چه رفته است از افسانه آن سوی تر دوست دارم
هم آن پور بیداردل بامدادت نشابوری هورفر دوست دارم
فری مزدک آن هوش جاوید اعصار که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم
دلیرانه جان باخت در جنگ بیداد من آن شیردل دادگر دوست دارم
جهانگیر و داد آفرین فکرتی داشت فزونترش زین رهگذر دوست دارم
ستایش کنان مانی ارجمندت چو نقاش و پیغامور دوست دارم
هم آن نقش پرداز ارواح برتر هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم
همه کشتزارانت، از دیم و فاراب همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم
کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل همه بوم و بر، خشک و تر دوست دارم
شهیدان جانباز و فرزانه ات را که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسیم سحر روحشان را چنان چون ز آهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را که اعصار از آن گشته زیر و زبر دوست دارم
هم آثارشان را، چه پند و چه پیغام و گر چند سطری خبر دوست دارم
من آن جاودان یاد مردان که بودند به هر قرن چندین نفر دوست دارم
همه شاعران تو و آثارشان را به پاکی نسیم سحر دوست دارم
ز فردوسی، آن کاخ افسانه کافراخت در آفاق فخر و ظفر دوست دارم
ز خیام، خشم و خروشی که جاوید کند در دل و جان اثر دوست دارم
ز عطار، آن سوز و سودای پر درد که انگیزد از جان شرر دوست دارم
وز آن شیفته شمس، شور و شراری که جان را کند شعلهور دوست دارم
ز سعدی و از حافظ و از نظامی همه شور و شعر و سمر دوست دارم
خوشا رشت و گرگان و مازندرانت که شان همچو بحر خزر دوست دارم
خوشا حوزه شرب کارون و اهواز که شیرین ترش از شکر دوست دارم
فری آذرآبادگان بزرگت من آن پیشگام خطر دوست دارم
صفاهان نصف جهان تو را من فزونتر ز نصف دگر دوست دارم
خوشا خطه نُخبهزای خراسان ز جان و دل آن پهنهور دوست دارم
زهی شهر شیراز جنت طرازت من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم
بر و بوم کُرد و بلوچ تو را چون درخت نجابت ثمر دوست دارم
خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت کهشان خشک و تر، بحر و بر دوست دارم
من افغان همریشهمان را که باغیست به چنگ بتر از تتر دوست دارم
کهن سُغد و خوارزم را با کویرش کهشان باخت دودهٔ قجر دوست دارم
عراق و خلیج تو را چون ورزرود که دیوار چین راست در، دوست دارم
هم ارّان و قفقاز دیرینهمان را چو پوری سرای پدر دوست دارم
چو دیروز افسانه، فردای رویات به جان این یک و آن دگر دوست دارم
هم افسانهات را، که خوشتر ز طفلان برویاندم بال و پر، دوست دارم
هم آفاق رویاییات را که جاوید در آفاق رویا سفر دوست دارم
چو رویا و افسانه، دیروز و فردات به جای خود این هر دو سر دوست دارم
ولیکن از این هر دو ای زنده، ای نقد من امروز تو بیشتر دوست دارم
تو در اوج بودی، به معنا و صورت من آن اوج قدر و خطر دوست دارم
دگر باره برشو به اوج معانی کهت این تازه رنگ و صور دوست دارم
نه شرقی، نه غربی، نه تازی شدن را
برای تو، ای بوم و بر دوست دارم
جهان تا جهان است، پیروز باشی
برومند و بیدار و بهروز باشی